-
شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۵:۱۰ ب.ظ

پایگاه تاریخ تطبیقی؛ سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین مهدی طائب، استاد درس خارج حوزه علمیه قم در چهارمین نشست تخصصی «نقد روشهای سکولار در تاریخنگاری» در تاریخ 7 بهمن ماه سال 1399:
پایگاه تاریخ تطبیقی؛ سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین مهدی طائب، استاد درس خارج حوزه علمیه قم در چهارمین نشست تخصصی «نقد روشهای سکولار در تاریخنگاری» در تاریخ 7 بهمن ماه سال 1399:
استاد طائب تأکید کرد: تا ایران از آمادگی نظامی بالایی برخوردار باشد، آمریکاییها با ما وارد جنگ نمیشوند. اگر آمریکا پنج درصد احتمال پیروزی در عملیات نظامی میداد به ایران حمله میکرد.
همایش مجازی «شیطان بزرگ بدون روتوش» با هدف بزرگداشت 13 آبان و با سخنرانی استاد مهدی طائب برگزار میشود.
اروپاییها هیچگاه مستقل از آمریکا نبودهاند و نباید بهعنوان بازیگر مستقل به آنها نگریست. نقش و کارکرد آنها در توافق هستهای، نگهداشتن ایران در برجام و تثبیت شرایط نامتوازن علیه ایران است و برای کاملکردن سیاست فشار حداکثری آمریکا تلاش میکنند.
پایگاه تاریخ تطبیقی؛ رهبر انقلاب اسلامی در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت عید قربان در تاریخ (۹۹/۵/۱۰) با اشاره به وعدههای پوچ اروپاییها بعد از خروج آمریکا از برجام فرمودند: «آخرین ابتکار اروپاییها یک بازیچهی چرندی به نام اینستکس بود که البتّه آن هم تحقّق پیدا نکرده؛ خلاصهی اینستکس این است که ایران پولهایی را که از جاهای دیگر طلب دارد، بدهد به حضرات اروپاییها که آنها هر جنسی که مصلحت میدانند، بخرند برای ایران بفرستند؛ این معنای اینستکس است؛ این یک چیز مضرّ غلطی است و البتّه همین را هم انجام ندادهاند.»
SPV یا همان سازوکار ویژه، آخرین بستهی پیشنهادی اروپا به ایران و آخرین قسمت سریال بدعهدی اروپا در سال ۲۰۱۸ بود. در نشست ۱+۴ برجام در حاشیهی مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک، موگرینی، مسئول سیاستخارجهی اتحادیهی اروپا مأموریت این سازوکار ویژه را تسهیل پرداختهای مربوط به صادرات (شامل نفت) و واردات ایران ذکر نمود.
جزییات فنی سازوکار اتحادیهی اروپا مشخص نشد، امّا دولتمردان در اظهارات خود به زمان عملیاتیشدن آن اشاره کردند. آقای ظریف اعلام کرد که هر کار و تدبیر جدی در این خصوص باید قبل از چهارم نوامبر (۱۴آبان) انجام و اتخاذ شود. با نزدیکترشدن به موعد اجرای SPV، خبر نه چندان خوشایندی از سوی رویترز اعلام شد.
رویترز در ۲ آبانماه، بهنقل از چهار دیپلمات اروپایی اعلام نمود که این سازوکار در ۴ نوامبر بهطور نمادین شروع بهکار خواهد کرد و تا اوّایل سال میلادی ۲۰۱۹ عملیاتی نخواهد شد. دیپلمات دیگری به رویترز گفت: «ما نیاز داریم به ایرانیها نشان دهیم که برای حفظ برجام در حال کار هستیم تا آنها را در برجام نگه داریم، امّا این را هم میگوییم که تا اینجا و با این سرعت میتوانیم پیش برویم.»
جالب اینکه حتی قیچیکردن روبان SPV هم در ۱۳ آبان، رخ نداد. SPV برای ثبتشدن نیاز داشت یک کشور اروپایی میزبانی آن را بپذیرد و تا موعد بازگشت کامل تحریمهای آمریکا هیچ کشوری حاضر به پذیرش میزبانی نشده بود. کشورهای اروپایی در پذیرش میزبانی، آن را به گردن یکدیگر میانداختند؛ ابتدا میزبانی را به گردن اتریش انداختند و اتریش آن را رد کرد؛ سپس به گردن لوزامبورگ انداختند و لوزامبورگ نیز زیر بار آن نرفت؛ در نهایت آلمان و فرانسه که از اعضای اروپایی برجام بودند، میزبانی آن را بهطور مشترک پذیرفتند.
در نهایت سه کشور اروپایی در بیانیهای به تاریخ ۱۱ بهمنماه سال ۹۷، «ثبت» سازوکار پشتیبانی از تبادلات تجاری ایران یا «اینستکس» را اعلام کردند. اینستکس اتاق تسویهای در قالب یک شرکت خصوصی است و تنها دادهها و اطلاعات مربوط به تبادلات تجاری را ثبت کرده و طی یک دورهی زمانی بدهیها را تسویه مینماید.
بدینصورت که ایران به کشورهای اروپایی کالایی صادر میکند و یا منابع مالی خود را از نقاط دیگر جهان به بانکهای اروپایی ارسال میکند، سپس شرکت اروپایی کالایی به ایران صادر میکند. هر دو در دفتر اینستکس ثبت و با هم تهاتر میشود. به این ترتیب دیگر نیازی به تعامل بانکهای ایرانی و اروپایی نیست و شرکت اروپایی نیز برای دریافت پول خود نیازمند تعامل مستقیم با طرف ایرانی نیست. بهمعنای روشنتر ایران قیمومیت مصرف درآمد ناشی از صادرات خود را به اروپا واگذار میکرد.
اینستکس و تحریم
علیرغم آنکه تصور میشد قرار است اینستکس مقابل تحریمهای آمریکا عمل کند و منافع ایران از برجام را تأمین کند، امّا بیانیهی سه کشور اروپایی اثبات کرد که این تصور غلط بوده است. اوّلاً در بیانیه تأکید شده بود که شروع کار اینستکس با تجارت بشردوستانه است. یعنی تنها قرار است تجارت در حوزهی غذا، دارو و تجهیزات پزشکی را پوشش دهد. این محدودیت بهمعنای عدم ورود به حوزهی تجارت اقلام تحریم شده از سوی آمریکا است. ثانیاً ثبت شرکت اینستکس در اروپا بهعنوان یک شرکت خصوصی حکایت از آن داشت که دولتهای اروپایی حاضر به حمایت سیاسی از این سازوکار نیستند. شرکت خصوصی هم تکلیفش روشن است، مانند تمام شرکتهای خصوصی در کشورهای اروپایی که از تحریمهای آمریکا تبعیت میکنند، اینستکس هم از آنها تبعیت خواهد کرد.
مانع مهم دیگر در راهاندازی اینستکس، مسئلهی تامین مالی و منبع مالی برای تسویهی خریدهای احتمالی ایران از اروپا بود. اروپاییها در تحریم نفتی همراهی کامل با آمریکا کرده و دیگر از ایران نفت نمیخریدند، لذا دولت ایران منابع مالی در خاک اروپا برای شارژکردن حساب اینستکس نداشت. سه گزینهی دیگر مطرح بود: یکی انتقال منابع مالی ایران که در کشورهای دیگر وجود داشت، مانند چین، هند، کره و ... دیگری استقراض از کشورهای اروپایی و در آخر انتقال منابع حاصل از صادرات غیرنفتی.
گزینهی اوّل شدنی نبود و البته از نظر راهبردی صحیح هم نبود. گزینهی دوم عملاً بهمعنای استقراض خارجی بوده و تبعات اقتصادی نامطلوبی برای ایران در برداشت. گزینهی سوم نیز خطر راهبردی برای صادرات غیرنفتی ایران محسوب میشد. دولت آمریکا در تحریم ایران بهدنبال محدودکردن درآمدهای ارزی بود و یکی از مشکلاتش در رسیدن به این هدف، صادرات غیرنفتی ایران است. چرا که بهدلیل تنوع و تکثر نمیتواند آنها را شناسایی و هدفگیری کند. برای همین است که از سال ۹۶، با تأسیس مرکز هدفگیری تراکنشهای مالی حامی تروریسم (TFTC) در عربستان، عملاً بهدنبال رهگیری و ضربهزدن به جریانهای مالی مربوط به صادرات غیرنفتی ایران است. لذا در عمل گزینهی سوم که از سوی اروپاییها مطرح میشد، تکمیلکنندهی پازل فشار حداکثری آمریکا بود.
در صورت هدایت منابع حاصل از صادرات غیرنفتی به اینستکس، حسابهای تراستی صادرکنندگان ایرانی شناسایی میشد و با ردیابی آنها، شبکهی تراستی شکلگرفته برای دورزدن تحریم از سوی آمریکاییها شناسایی میشد و مورد تحریم قرار میگرفت. آنوقت فشار حداکثری بر روی ایران به هدف نهایی خودش میرسید و تمامی منابع ارزی ایران را هدف قرار میداد. برای درک اهمیت این مسئله، کافی است شادی غیرقابل وصف مدیر اجرایی بنیاد دفاع از دموکراسی (FDD) در زمان شیوع ویروس کرونا و بستهشدن مرزها و کاهش صادرات غیرنفتی ایران را دید. مارک دوبوویتز در توئیتی نوشت: «آن کاری که تحریمهای آمریکا نتوانست انجام دهد (تعطیلکردن صادرات غیرنفتی) ویروس کرونا توانست.»
تلاش اروپاییها به همینجا ختم نشد و آنها تلاش کردند که در قبال اینستکسی که واقعاً هیچ بود، ایران را وادار به اجرای کامل برنامهی اقدام FATF کنند. علیرغم آنکه از نظر فنی بهدلیل آنکه روابط بانکی میان بانکهای ایران و بانکهای اروپا ذیل اینستکس برقرار نمیشد و برای همین بحث اجرای استانداردهای FATF بیمعنا بود و نیز با توجه به تأکید اینستکس بر تجارت بشردوستانه که بهطور کلی فاقد ریسکهای مربوط به پولشویی است، امّا اروپاییها بر اجرای کامل برنامهی اقدام تأکید داشتند. دلیل آن مشخص بود، چرا که تکمیل برنامهی اقدام، تکمیلکنندهی ساختار تحریمهای آمریکا بود و میتوانست سیاست فشار حداکثری خود را بهطور کامل پیاده کند. این واقعیت در آبان ۹۸ و طی بیانیهی وزارت خزانهداری آمریکا نمایان شد.
جمعبندی
آن چیزی که به نام اینستکس در حافظهی تاریخی ملت ایران قرار گرفته است، نمادی از ناتوانی و فریبکاری اروپاییها است. اروپاییها هیچگاه مستقل از آمریکا نبودهاند و نباید بهعنوان بازیگر مستقل به آنها نگریست. نقش و کارکرد آنها در توافق هستهای، نگهداشتن ایران در برجام و تثبیت شرایط نامتوازن علیه ایران است و برای کاملکردن سیاست فشار حداکثری آمریکا تلاش میکنند. این نقش تا به امروز هم دنبال شده و در موضوع استفادهی آمریکا از مکانیسم ماشه نیز قابل مشاهده است.
انتهای پیام/
منبع: برگرفته از مطالب سایت KHAMENEI.IR
معمولاً هدف از اهانت این است که با ایجاد وضعیتی ناراحت کننده، باعث شوند که مسلمانان از اصول خود یا راه صحیح خود منصرف شوند.
پایگاه تاریخ تطبیقی؛ در طول تاریخ مسلمانان و مؤمنان شاهد اهانت به مقام شامخ پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومان(ع) و دیگر اولیاء دین بوده و هستند. در برابر این موج از تخریبها و اهانتها چه باید کرد؟ این سوالی است که بسیاری از مؤمنان با آن مواجه شدهاند.
هنوز هم با وقوع این اهانتهای رذیلانه و تبلیغاتی که بر روی آن صورت میگیرد، شاهد هستیم که خیل عظیمی از متدینان دچار حالتی از سردرگمی میشوند. بخشی از این حیرت از این روست که باور نمیکنند، کسی اینچنین در مراتب انسانیت نزول کند که حاضر باشد به مقدسترین و پاکترین جلوههای ارزشهای الهی اهانت کند.
اما بخش دیگری از این سردرگمی حاصل آن است که ایشان نمیدانند که در این شرایط بغرنج، وظیفه آنها چیست. به دلیل ندانستن همین وظیفه دینی است که گاهی برخوردهایی نابجا صورت میگیرد که اهداف دشمن را تقویت کرده و جلو میبرد و مؤمنان بدون اینکه متوجه باشند، برنامه هوشمندانه دشمن را تکمیل مینمایند.
1 - سابقه اهانت به اولیاء الهی
در حدیث و تاریخ مسئله اهانت به اولیاء الهی از جمله پیامبران خدا و معصومان(ع) امری جدید نیست و سابقهای طولانی دارد. امام صادق(ع) در ضمن روایتی طولانی به این مطلب اشاره مینماید که اهانت از سوی مخالفان سابقهای طولانی از زمان انبیاء دارد. انبیاء و حجج الهی هیچ گاه از شرّ زبان مردم زمان خویش در امان نبودهاند.
2 - سیره معصومان(ع) در مواجهه با اهانت کنندگان
بررسی کامل سیره و سنت اهلبیت(ع) در برخورد با اهانت کنندگان، نیازمند مجالی واسع و فرصتی مفصل است که در آن باید به همه موارد نقل شده در تاریخ در این زمینه دست یافت و سپس به تحلیل و بررسی و درس گرفتن از آن پرداخت. اما اگر بخواهیم با توجه به مجال حاضر به ذکر برخی از نکات این سیره شریف بپردازیم، میتوان موارد زیر را در سیره و سنت اهلبیت(ع) در مقابله با جریان اهانت مشاهده کرد.
پرهیز از دامن زدن به اهانت: اولین وظیفه این است که به اهانت دشمن دامن نزده و اقدامات هیجان زده و شتاب آلود انجام ندهیم.
نفی رویکرد تلافی جویانه: از جمله روشهای غلط برخورد با اهانت، عصبانی شدن و در پیش گرفتن رویکرد تلافی جویانه است.
تفکیک میان اهانت کننده نادان و مغرض: یکی از راهبردهای اصلی موجود در سیره اهلبیت(ع) در مقابله با اهانت، تفکیک میان اهانت کننده نادان از اهانت کننده مغرض است
.رفع بهانههای اهانت: در مقابله با مسئله اهانت به اولیاء الهی یکی از مسائلی مهمی که باید رعایت شود این است که بهانههای اهانت زدوده شود.
شناخت اهداف دشمن: یکی از روشهای مهم متخذ از سیره معصومان(ع) در مواجهه با اهانت، شناسایی اهداف دشمن در ایجاد و مانور تبلیغاتی بر روی این اهانتهاست.
3 - معرفی برخی از اهداف دشمن در اهانت به مقدسات
با توجه به روایات متعدد و گزارشهای تاریخی فراوانی که ذکر شد، میتوان چنین نتیجه گرفت که برخی از اهدافی که دشمن میتواند به دنبال آن باشد چنین است
1 - ایجاد سرخوردگی و پشیمانی و تزریق روحیه یأس در میان متدینان و جلوگیری از تداوم راه صحیح، همانند اهانتهایی که دشمنان پیامبران به ایشان روا میداشتند تا آنان و اطرافیان آنها را از تداوم راه حق باز دارند.
2 - گریزان کردن دیگران از راه حق و کریه جلوه دادن مسیر هدایت و دور کردن افراد از مسیر حق، همانند اهانتهایی که مخالفان راه انبیاء، علیه انبیاء روا میداشتند و انبیاء الهی را به سحر و جادو متهم مینمودند.
3 - خراب کردن چهره و خشونت طلب نشان دادن مؤمنان با وارد کردن آنها به دور مقابله و برخورد عملی، همانند روش جاری در بسیاری از روزنامهها و رسانههای غربی که اهانت به مقدسات و اولیاء دین را به عنوان آزادی بیان معرفی میکنند و مخالفت با آن را خشونت طلبی میدانند.
4 - ایجاد درگیری داخلی میان مسلمانان خصوصاً در اهانت به نمادها و بزرگان فرقهها، همانند زمینهسازی بسیاری از شبکههای ماهوارهای که در آن به مقدسات و اولیاء دین و فرقههای گوناگون اهانت میشود، تا میان این گروهها درگیری ایجاد شود.
5 - ایجاد بحرانها و حاشیههایی برای ایجاد انحراف در اذهان عمومی، همانند مواردی که دشمن برای سرپوش گذاشتن بر مسائل اساسی موجود در میان مسلمین از اهانت به عنوان ابزاری برای منحرف کردن اذهان عمومی استفاده میکند و مثلا در حالی که رژیم صهیونیستی خطر جدی علیه اسلام است، با ترویج اهانت به مقدسات فرقههای مختلف،مسلمین را به یکدیگر مشغول میسازد.
4 - استقامت و پایداری؛ مهمترین راهکار مقابله با اهانت
پس از شناخت اهداف اصلی دشمن و اتخاذ تصمیمات همراه با درایت و حزم، باید راه اصلی خود را با قدرت ادامه دهیم. معمولاً هدف از اهانت این است که با ایجاد وضعیتی ناراحت کننده، باعث شوند که مسلمانان از اصول خود یا راه صحیح خود منصرف شوند.
انتهای پیام/
نویسنده: سید مجتبی عزیزی
انگلیسیها از سال ۱۹۱۷ ایران را تحت اشغال خود درآوردند و با توجه به نیاز این قوا به آذوقه، تمام غلات و مایحتاج ایرانیان حتی زیادتر از نیاز عمداً توسط قوای انگلیس جمعآوری میشد.
پایگاه تاریخ تطبیقی؛ اقدامات استعمار انگلیس در عصر قاجار.
امتیاز خط تلگراف ـ پستخانه اهواز به تهران
امتیاز خط تلگراف ـ پستخانه اهواز به تهران که ۱۰۹۰ کیلومتر طول داشت. در سال ۱۸۶۲ میلادی به مدت ۶۰ سال به انگلیسیها داده شد. بر طبق این امتیاز، دولت ایران میپذیرفت خط تلگراف کشیده شود و اجازه میداد انگلیسیها از آن استفاده کنند.
امتیاز رویتر (۱۸۷۲ میلادی)
طبق گزارشهای تاریخی موجود «نخستین امتیاز عمدهای که در ایران برای بهرهبرداری از معادن کشور و از جمله معادن نفت به خارجیان اعطا شد، به دوره ناصرالدین شاه بازمیگردد.» جولیوس دو رویتر از یهودیان انگلستان در قبال اعطای وامی به ناصرالدین شاه امتیازی را کسب کرد که به موجب آن، امتیاز انحصاری راهسازی، ساختن راه آهن ایران و استخراج همه معادن (به جز طلا، نقره و سنگهای قیمتی) و ایجاد تاسیسات آبی، قنوات و کانالها و استفاده و بهرهبرداری از جنگلهایی را به مدت هفتاد سال و استفاده و نظارت بر گمرک ایران را به مدت ۲۵ سال تصاحب میکرد.
گرچه این امتیاز به واسطه مخالفتهای داخلی و فشار روسها عملا به نتیجه نرسید، ولی پس از لغو این قرارداد، انگلیسیها لقمه چربتری به دست آوردند که امتیاز بانک بود. بانکی که تا زمان تاسیس بانک ملی، نقش بانک مرکزی را داشت و بعد از چندسال هم امتیاز استخراج معادن و هم احداث خط آهن به اسم بانک گرفته شد.
امتیاز کشتیرانی بر رود کارون. سال۱۳۰۶ (۱۸۸۸ میلادی)
بعد از مدتها اصرار و فشار انگلیس برای گرفتن این حق و روابط انگلیس با صدراعظم (میرزا علی اصغرخان اتابک)، امتیاز کشتی رانی بر رود کارون به برادران لینچ داده شد. روسها از این امتیاز برآشفته شدند و با تهدید توانستند حق کشتی رانی بر مرداب انزلی و رودخانههای منتهی به خزر را بگیرند. شرکت لینچ در ازای این امتیاز یک لنج به ناصرالدین شاه هدیه داد و در مقابل، نفوذ مالی، سیاسی و اطلاعاتی در منطقه به دست آورد.
امتیاز تاسیس بانک شاهنشاهی
رویتر به جبران خسارت لغو امتیاز قبلی، در سال ۱۸۸۹ امتیاز تاسیس بانکی با سرمایه ۴ میلیون لیره، اجازه نشر اسکناس تا۸۰۰ هزار لیره، ۶ درصد سهم از کل درآمدهای خالص ایران و بهرهبرداری از همه معادن ایران که قبلا واگذار نشده را دریافت کرد. حتی دولت ایران متعهد شد برای شعب بانک یا زمین رایگان بدهد یا به خرید زمین مناسب کمک کند. این امتیاز باعث سقوط ارزش پول ایران شد؛ زیرا تا قبل از آن معاملات در ایران بر طلا استوار بود اما با رواج اسکناس ارزش پول هم پایین آمد.
امتیاز لاتاری
در سفر ناصرالدین شاه به اروپا، یک فرانسوی به مدت ۷۵ سال هرگونه امتیاز لاتاری و وامهای مربوطه، شرکتها و بلیتها و درآمد حاصل از آن را از شاه گرفت و سپس این امتیاز را به مبلغ ۱۲۰ هزار لیره به یک انگلیسی فروخت. شاه در بازگشت به ایران با مخالفت علما و البته روسها مواجه شد و امتیاز را لغو کرد اما این اقدام باعث اخراج سفیر ایران از لندن و شکایت خریدار شد.
امتیاز رژی (انحصار توتون و تنباکو)
در سال ۱۸۹۰ این امتیاز توسط ناصرالدین شاه به تالبوت داده شد و به موجب آن حق حمل و نقل و خرید فروش توتون و تنباکو در سراسر ایران به مدت پنجاه سال به تالبوت داده میشد. علما به زودی دریافتند که چنین وضعیتی ممکن است پس از توتون برای سایر اقلام ضروری هم پیش بیاید و اجنبی بر مملکت مسلط شود و مبالغی هم که دریافت میشود به جای آنکه صرف آبادی کشور شود، به سفرهای اروپا اختصاص مییابد. به همین دلیل میرزای شیرازی فتوای معروف حرمت استفاده از توتون و تنباکو را دادند و مردم پشت سر علما حرکت کردند و تعدادی هم کشته شدند.
در نهایت با بالاگرفتن شعله قیام، ناصرالدین شاه وادار شد امتیاز را لغو کند. اما بابت خسارت کمپانی یعنی برای معاملهای که اصلا رخ نداده، مجبور شد سالی ۳۰ هزار لیره نزول بپردازد و گمرکات جنوب را ودیعه این قرض بگذارد که ظرف ۴۰ سال اصل و فرع قرض پرداخت شود.
امتیاز دارسی (استخراج نفت)
مظفرالدینشاه در سال ۱۹۰۱ میلادی امتیاز اکتشاف و استخراج نفت را به دارسی داد. بر اساس این قرارداد، امتیاز استخراج و بهرهبرداری از نفت در سراسر ایران به استثنای ایالات شمالی شامل گیلان، مازندران، گرگان، خراسان و آذربایجان برای مدت ۶۰ سال به دارسی واگذار شد.
همچنین بر اساس این قرارداد، دارسی متعهد شد ظرف دو سال، شرکت یا شرکتهایی برای بهرهبرداری از این امتیازات تأسیس کند و سالیانه مبلغ ۲۰ هزار لیره وجه نقد و معادل همین مبلغ از سهام شرکت و نیز ۱۶ درصد از منافع خالص خود را به دولت ایران بپردازد. جالب آنکه سالهای بعد همین ثمن بخس هم به ایران پرداخت نمیشود و کار به لغو قرارداد توسط رضاخان و شکایت دارسی به دیوان لاهه و ... کشیده میشود و رضاخان قراردادی فاجعه بارتر از دارسی را به نام ۱۹۳۳ امضا میکند.
معاهده پاریس (جداکردن هرات از ایران)
دقیقا مانند دو معاهده ننگین گلستان و ترکمانچای که با فشار انگلیس و پس از دو جنگ بین ایران و روسیه تزاری بسته شد و باعث از دست رفتن قفقاز شد، در زمان ناصرالدین شاه هم پس از دو جنگ بین ایران و انگلیس، معاهدهای در پاریس (۱۸۵۷ میلادی) امضا شد که به موجب آن قاجار از ادعا درباره هرات دست برداشت.
قرارداد ۱۹۱۹
این قرارداد در ۹ اوت ۱۹۱۹ میلادی میان وثوقالدوله نخست وزیر و کاکس وزیر مختار انگلیس امضاء و محرمانه نگه داشته شد. این قرارداد که در واقع دخالت آشکار انگلیس در ساختار سیاسی ایران بود و باعث زوال استقلال مالی و نظامی ایران میشد، با واکنش روحانیون و مردم و مطبوعات و شاعران رو به رو شد و طبق معمول، سایر کشورهای خارجی مخصوصا آمریکا نیز با سلطه همه جانبه انگلیس مخالفت کردند. «سرانجام تحت فشار افکار عمومی وثوق الدوله استعفا داد و مجلس شورای ملی ایران همه مفاد این قرار داد را تقبیح و غیر قابل تصویب اعلام کرد.»
مساله قحطی
جنگ جهانی اول (۱۸-۱۹۱۴) از مهمترین اتفاقاتی است که در زمان حکومت قاجار در جهان رخ میدهد و تاثیر این جنگ و عملکرد انگلیس بر ایران هم از عوامل پیشین بیشتر است. در نتیجه این جنگ، بین سالهای ۱۲۹۸ ـ ۱۲۹۶ هجری شمسی (۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ میلادی) قحطی بزرگی در ایران رخ داد که از بزرگترین قحطیهای تاریخ بود، تلفات جانی فراوانی را سبب شد و به هولوکاست ایرانی معروف گشت.
در جنگ جهانی اول، با وجود اعلام بیطرفی ایران، نیروهای متخاصم انگلیس و روس به دلیل دلایل ژئوپلتیک و منابع حیاتی ایران که برای ادامه جنگ ضروری بود، از نقاط مختلف وارد کشور شدند. قوای روس در شهرهای آذربایجان، اردبیل، قزوین و انزلی، حضور داشتند و بخشهایی از جنوب کشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نیز در اشغال نیروی انگلیس بود. همچنین واحدهایی از سربازان انگلیسی به همراه نیروهای هندی، به بهانه محافظت از تأسیسات استخراج نفت در منطقه، آبادان را اشغال کرده بودند.
با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، نیروهای روس از ایران خارج شدند و انگلیس برنامه ریزی خود برای پر کردن جای این نیروها را با بزرگ نمایی خطر آلمانها و عثمانی آغاز کرد. اینگونه بود که انگلیسیها از سال ۱۹۱۷ ایران را تحت اشغال خود درآوردند و با توجه به نیاز این قوا به آذوقه، تمام غلات و مایحتاج ایرانیان حتی زیادتر از نیاز عمداً توسط قوای انگلیس جمعآوری میشد.
به نظر برخی متخصصان، در این قحطی نزدیک به ۴۰٪ (در برخی دیگر از منابع ۲۵ درصد) از جمعیت ایران به سبب گرسنگی و سوء تغذیه و بیماریهای ناشی از آن نابود شدند. در کنار بی کفایتی شاهان قاجار و احتکار آذوقه توسط شخص احمدشاه قاجار، دولت بریتانیا به دلیل خرید گسترده غله و مواد غذایی در ایران، وارد نکردن غذا از هند و بینالنهرین، ممانعت از ورود غذا از ایالات متحده و اتخاذ سیاستهای مالی – از جمله نپرداختن درآمدهای نفت به ایران – مسبب اصلی این قحطی بود.
سربازان انگلیسی به دلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماریهایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند که به دلیل قحطی و عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماریها، مبتلایان جان خود را از دست میدادند. به این ترتیب حدود ۹ میلیون ایرانی به شکلی دردناک از بین رفتند و پس از این قحطی چهل سال طول کشید تا ایران به جمعیت ۱۹۱۴ خود بازگردد.
انتهای پیام/
نویسنده: مریم انصاری
در مجموع از اسناد و میثاقهای بینالمللی به دست میآید که مفاد این اسناد مطابق با فرهنگ و مانی اندیشهای سکولاری تدوین و به دنبال جهانیسازی فرهنگ سکولاری غربی هستند.
پایگاه تاریخ تطبیقی؛ برنامه آموزش 2030، برنامهای فراملی و نسخهای واحد جهانی برای تحقق آرمان چهارم از مجموعه آرمانهای اهداف توسعه پایدار یونسکو میباشد. سند و یا برنامه آموزشی 2030، توسط کمیسیون ملی یونسکو تدوین و در کشورهای مختلف از جمله ایران بومیسازی شده است. سند بومیسازی شده در ایران، بهعنوان «سند ملی آموزش» مطرح و مشتمل بر هفت بخش میباشد: 1. پیشگفتار؛ 2. مروری بر شاخصهای اقتصادی- اجتماعی و جمعیتشناختی ایران و ارتباط آن با آموزش؛ 3. معرفی ساختار آموزشی ایران(از پایه تا عالی)؛ 4. ساختار و راهبردهای کلان ملی برنامة آموزش 203 در جمهوری اسلامی ایران؛ 5. اهداف هفتگانة آموزش؛ 6. عوامل مؤثر در تحقق اهداف آموزش 2030؛ 7. نظام نظارت و ارزیابی برنامه آموزش 2030.
بر اساس اهداف اعلام شده توسط سازمان ملل، از سال 2015 تا 2030، همه کشورهای عضو سازمان ملل باید تلاش کنند تا به اهداف و شاخصهای توسعه پایدار با همکاری و تعامل با یکدیگر، در سه سطح ملی، منطقهای و بینالمللی دست یابند.
تعهدات مغایر با آموزههای دین در سند
با نگاهی اجمالی، و بدون نیاز به تطبیق اسناد بینالمللی با آموزههای دینی، اساس و روح و تکتک مواد معاهدات بینالمللی، به ویژه سند 2030، اندک سازگاری با معارف دینی ندارد. در خصوص تعهدات موجود در این سند، باید گفت: بسیاری از تعهدات با روح و اساس معارف و آموزههای دین سازگاری ندارد. برخی ار این تعهدات ناسازگار عبارتند از:
1. موضوع حق شرط
برخی موافقان این سند و سایر توافقنامههای بینالمللی، بر این باورند که پذیرش اینگونه اسناد مشروط است. برای نمونه، در یکى از استدلالها براى حمایت از الحاق ایران به «کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» آمده است که در صورت الحاق ایران به این کنوانسیون، الحاق با حق شرط(reservation) خواهد بود و جمهورى اسلامى ایران تنها در مواردى که مخالف شرع نباشد، خود را متعهد به این کنوانسیون مىسازد.
افزون بر این، در خصوص حق شرط باید گفت: موارد متعددی وجود دارد که حق شرط توسط کشورهایی که عضویت کنوانسیونها و معاهدات حقوق بشری را پذیرفتهاند، عملاً بیاثر و ملغی و پذیرفته شده نیست. برای نمونه، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1.کمیته منع تبعیض علیه زنان در ملاحظات نهایی خود به کشور افغانستان در سال 2013، از اقدام دولت افغانستان مبنی بر عضویت بدون حق شرط در کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان استقبال نموده است(کمیته منع تبعیض و..، 2013: 4).
2. کمیته مزبور، در مورد کشور عراق در سال 2014، از تشکیل کمیتهای با حضور برخی وزاری این دولت و نمایندگانی از جامعه مدنی خبر میدهد که مأمور بررسی و بازنگری حق شرط این کشور به مواد 2 و 16 کنوانسیون هستند. کمیته دولت را ملزم نمود تا تلاشهای خود را برای لغو حق شرط گسترش داده، اظهارت کمیته ناظر بر حق شرط را مورد توجه قرار دهد(همو، 2014: 15-16).
3. کمیته حقوق کودک در ملاحظات نهایی خود به کشور مصر، در سال 2011، قویاً به دولت توصیه نموده که بازنگری در قوانین داخلی برای تضمین اجرای کامل مفاد کنوانسیون را ادامه دهد و از جمله لغو حق شرطهای اعمال شده به مواد 2 و 16 کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان را مورد توجه قرار داده، تضمین دهد که مفاد کنوانسیون مستقیماً در محاکم داخلی مورد استناد قرار میگیرد(کمیته حقوق کودک،2011: 3-4).
4. همچنین، کمیته منع تبعیض علیه زنان، در ملاحظات نهایی خود، به کشور بحرین در سال 2014، از این دولت میخواهد که قوانین تبعیضآمیز داخلی از جمله مقررات تبعیضآمیز قانون مجازات و حقوق خانواده را بدون تأخیر و در زمان مشخص، مورد بازنگری قرار دهد و قوانین مزبور را اصلاح یا لغو نماید(کمیته منع تبعیض..، 2014: 9-10).
2. الزام کشورها به پذیرش کامل میثاق بینالمللی
در خصوص الزام کشورها، به ویژه کشورهای اسلامی به بازنگری در قوانین جزایی و خانواده و پذیرش کامل میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز نمونههای فراوانی وجود دارد. نمونه زیر از این جمله است:
کمیته حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در ملاحظات نهایی خود در مورد کشور عراق در سال 2015، از عدم گنجاندن و داخل نمودن مفاد میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در نظم حقوقی دولت عضو ابراز نگرانی نموده و اینکه مصادیق محدودی وجود دارد که مفاد میثاق در محاکم داخلی مورد استناد قرار گرفته است. کمیته از دولت میخواهد که مفاد میثاق به طور کامل در حقوق داخلی وارد و آگاهی در مورد آن در گروههای قضات، و کلاء و مقامات رسمی افزایش یابد(کمیته حقوق اقتصادی و..، 2015: 7-8).
3. الزام کشورها به بازنگری و اصلاح قوانین و مقررات داخلی
در خصوص الزام کشورها به بازنگری و اصلاح قوانین و مقررات داخلی نیز موارد مکرری وجود دارد. از جمله:
کمیته حقوق کودک به کشور بحرین، در سال 2011، بازنگری قوانین ملی و اجرای برنامههای آموزشی با رویکرد محو تبعیض دوژوره و دفاکتو علیه دختربچهها را توصیه نموده است. از منظر کمیته منع تبعیض علیه زنان، از جمله تعهدات دولت عضو در راستای تحقق برابری جنسیتی آن است که دولتهای عضو، در صدد تحقق برابری قانونی(دوژوره) و برابری عملی(دوفاکتو) یا برابری ماهوی میان زنان و مردان باشند؛ به این معنا که علاوه بر تصویب قوانین و سیاستهای متضمن برابری جنسیتی، باید در عمل و واقع نیز اجرای کلیه قوانین و سیاستهای مزبور و تحقق برابری عملی در جامعه را تضمین نمایند(کمیته حقوق کودک، 2015: 9-16).
4. الزام کشورها به شناسایی حقوق همجنسگراها
در این خصوص نیز موارد بسیاری وجو دارد. از جمله،
1.کمیته حقوق بشر به کشور عراق در سال 2015، از اقدامات تبعیضآمیز بر اساس گرایشات جنسی یا هویت جنسی و بدنامسازی اجتماعی و انزوای اجتماعی این افراد ابراز نگرانی نموده است. کمیته از فقدان شفافیت در مورد حقوق همجنسگرایان برای برگزاری اجتماعات صلحآمیز انتقاد نموده است. کمیته بر تنوع اخلاقی و فرهنگی در سطح بینالمللی و اینکه این افراد باید موضوع اصول جهانشمولی حقوق بشر و منع تبعیض تصریح دارد(کمیته حقوق بشر، 2015: 11).
2. کمیته حقوق کودک در مورد گزارش دولت جمهوری اسلامی ایران، بر منع تبعیض بر مبنای گرایشات جنسی علیه کودکان همجنسگرا از طریق جرمانگاری جرایم جنسی خصوصاً همجنسگرایی تأکید دارد. همچنین، این کمیته درباره گزارشات دورهای ایران در سال 2016، صراحتاً از دولت ایران درخواست کرده است که از طریق جرمزدایی روابط جنسی میان افراد همجنس و اتخاذ اقدامات مؤثر در جهت امحای هرگونه تبعیض علیه کودکان همجنسگرا، به تعهدات خود بر طبق کنوانسیون حقوق کودک(اصل منع تبعیض) عمل نماید(کمیته حقوق کودک، 2016: 32).
3. کمیته منع تبعیض علیه زنان، در مورد وضعیت حقوق بشر در کشور ترکیه، ضمن استناد به عضویت دولت ترکیه در کنوانسیون اروپایی منع خشونت خانگی، و ضمن استناد به رویه دادگاههای ملی این کشور، تأکید کرده است که در این کشور نباید هیچگونه مجازاتی در خصوص افراد همجنسگرا، حتی افرادی که بدون هیج مبنای فیزیولوژیکی درصدد این اقدام برمیآیند، اِعمال شود(کمیته منع تبعیض...، 2016: 32).
4. کمیته مزبور، در مورد وضعیت حقوق بشر در کشور ترکیه، درخواست کرده است که این دولت با وضع قوانین کلی متضمن اصل منع تبعیض بر مبنای گرایشات جنسی و منع تبعیض بر مبنای هویت جنسی، رسماً حقوق و آزادیهای کلیه افراد همجنسگرا را به رسمیت بشناسد و از هرگونه جرمانگاری اقدامات آنها خودداری ورزد(همان).
5. به رسمیت شناختن روابط نامشروع
در این زمینه، موارد زیر در اسناد بینالمللی قابل ذکر است:
1. کمیته حقوق کودک، در مورد کشور اردن بر لزوم امحای کلیه تقسیمبندیهای قانونی مبنی بر کودکان مشروع و نامشروع تأکید نموده، بر لزوم تصویب یک استراتژی جامع جهت امحای کلیه اشکال تبعیض اعم از دوفاکتو و دوژوره، علیه کلیه گروههای آسیبپذیر و به حاشیه رانده شده کودکان تاکید کرده است(کمیته حقوق کودک، 2016: 16).
2. کمیته منع تبعیض علیه زنان در کشور افغانستان در سال 2013، از بازداشت و تعقیبب زنان و دختران به دلیل جرایم اخلاقی و اتهام به زنا(رابطه جنسی خارج از چارچوب ازدواج)، مطابق قوانین افغانستان ابراز نارضایتی نموده است(کمیته منع تبعیض...،2013: 14).
3. کمیته منع تبعیض علیه زنان در کشور بحرین در سال 2014، در تلاش برای جرمزدایی از جرایم جنسی و نهادینه کردن تجاوز زناشویی در روابط زوجین، از قانون مجازات این کشور مبنی بر مستثنی نمودن تجاوز زناشوئی از مجازات و تعقیب، ابراز نگرانی نموده است(کمیته منع تبعیض..، 2014: 21).
4. کمیته حقوق کودک در تذکر به کشور افغانستان در سال 2013، از رویکردها و باورهای فرهنگی که مانع از درمان زنان توسط پزشکان مرد و دسترسی زنان به پیشگیری از بارداری بدون اجازه شوهر میباشد، ابراز نگرانی نموده است. همچنین، از جواز سقط جنین فقط در شرایط تهدید حیات مادر انتقاد نموده، این محدودیتها را عاملی در تحقق سقط جنین غیرایمن دانسته است(همان، 2013: 36).
6. مخالفت با اجرای حقوق زنان در اسلام
همچنین نهادهای بینالمللی در مواردی، به صراحت با اجرای آموزههای اسلامی در خصوص حقوق زنان در کشورهای اسلامی مخالفت کردهاند. برخی از این نمونهها، عبارتند از:
1. کمیته منع تبعیض علیه زنان، به کشور افغانستان در سال2013، از قوانین داخلی از جمله اذن شوهر در خروج از منزل، عدم برابری زن و شوهر در طلاق و حضانت فرزند، نابرابری در ارث، حداقل 10 سال سن برای ازدواج دختران و جواز تعدد زوجات و... انتقاد نموده است(همان، ص 42).
2. همچنین، الزام کشورهای اسلامی به امحای کلیه قوانین متضمن رفتار متفاوت با زنان و مردان در زمینههای مختلف از جمله چندهمسری، ارث، تابعیت، حضانت و ولایت بر فرزندان، معافیت زنان شاغل در امر فحشاء از کلیه مسئولیتهای قانونی، حمایت از افراد شاغل در فحشا(کمیته منع تبعیض علیه زنان، 2016: 32).
نتیجهگیری
سند آموزشی 2030، توسط کمیسیون ملی یونسکو تدوین و در کشورهای مختلف از جمله ایران بومیسازی شده است. سند بومیسازی شده در ایران، بهعنوان «سند ملی آموزش» مطرح است. این سند با مشارکت سازمان یونسکو و توسط کارگروه ملی آموزش 2030، تهیه، و توسط دولت تصویب و جهت اجرا ابلاغ گردید. درحالیکه در سال 1390، تدوین سیاستهای کلان آموزشی در ایران تحت عنوان «مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی جمهوری اسلامی ایران»، توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی، تدوین و توسط رهبر فرزانه انقلاب بهعنوان اسناد بالادستی نظام آموزشی، در نظام جمهوری اسلامی ایران ابلاغ گردید.
با مقایسه این دو سند و نیز مراجعه به آموزههای دینی و معارف ناب اهلبیت(ع)، پذیرش سند 2030 یونسکو، دارای پیامدهای زیر است: پذیرش سند 2030، بهعنوان میثاق بینالمللی و سند بالادستی، پذیرش عملی سلطه فرهنگی غرب، متعهد شدن به حقوق بینالملل بشر، پذیرش برابری جنسیتی و حذف موانع آموزش جامع جنسیتی، حذف بسیاری از ارزشهای دینی، فرهنگی و ملی از متون آموزشی، پذیرش رسمی نفوذ غرب در ارکان نظام اسلامی. در بررسی چالشهای موجود نیز عمدتاً میتوان به چالش این سند با مبانی اندیشه اسلامی، چالشهای حقوقی و امنیتی و چالش با فلسفه ارسال رسل و تشکیل حکومت دینی و... اشاره کرد. در مجموع از اسناد و میثاقهای بینالمللی به دست میآید که مفاد این اسناد مطابق با فرهنگ و مانی اندیشهای سکولاری تدوین و به دنبال جهانیسازی فرهنگ سکولاری غربی هستند. اصولاً، پذیرش اینگونه استاد، با هیچ منطق دینی مقبول نیست. لازمة حداقلی پذیرش اینگونه اسناد بینالمللی، پذیرش مشروعیت نهادهای بینالمللی در تدوین اصول و سیاستهای کلان برای نظام اسلامی بر اساس مبانی سکولاری آنهاست.
نویسنده: محمد فولادی
منبع مقاله: مجله علمی-پژوهشی «معرفت فرهنگی اجتماعی»، ش 31
عمده جریانها و جنبشهای اسلامی در واکنش به اوضاع نابسامان جوامع اسلامی شکل گرفتند. اما استعمار و به خصوص انگلستان نیز در فرقه سازی و آیینهای ساختگی علیه جریانهای اصیل نقش ویژهای داشتند.
پایگاه تاریخ تطبیقی؛ در مقطع جنگ سرد به دلیل منافع قدرتهای بزرگ و در راستای حمایت تمام عیار از دیکتاتورها جنبشهای جوامع اسلامی بدون هیچگونه استثنایی سرکوب میشد. تنها بعد از فروپاشی شوروی، اندکی فضا برای فعالیت گروههای اسلامی محیا شد و بعد از آن سیاست مدیریت جنبشهای اسلامی در دستور کار غرب قرار گرفت.
جنبشهای اسلامی ضد استعمار
شکی نیست که همه جنبشهای معاصر جهان اسلام بلا استثناء در ابتدای شکل گیری دو ویژگی اسلامی و ضد استعماری بودن را به عنوان شاخص خود معرفی کرده اند. اما بسیاری از جنبشها بعد از مدتی به دلایل مختلف و تحت فشار کشورهای استعماری تغییر رویه داده و به عامل استعمار بدل شدند. لذا مروری بر جنبشهایی که در مقابل استعمار ایستادگی کاملی داشتند حائز اهمیت است.
آنچه جنبش مهدی سودانی، جنبش حزب الله و جنبش انصار الله یمن را به شاخصی در جنبشهای اسلامی تبدیل کرده؛ اتکاء به مبانی اسلامی، عدم اتکاء به حکام مستبد منطقهای و مبارزه تمام قد با استعمار و استکبار بوده است. در نتیجه این رویکرد است که جنبشهای این گروه مورد خصم حکام وابسته و کشورهای استعماری قرار میگیرند و این مسئله در همه این جنبشها به عینه دیده میشود.
جنبش مهدی سودانی
محمد احمد بن عبدالله ملقب به مهدی سودانی از رهبران بزرگ ضد استعمار سودان در قرن سیزدهم هجری/ نوزدهم میلادی محسوب میشود. مهدی سودانی با مشاهده انحطاط اخلاقی، اجتماعی و فساد جامعه اسلامی سودان و بی عدالتی و ظلم حکام مصر و استعمار انگلستان به قیام مسلحانه روی آورد. وی توانست بر اساس دعوت اصلاحی و اسلامی خود قبایل و اقوام پراکنده سودان را متحد سازد و حکومتی ملی، اسلامی و مستقل و به دور از دخالت بیگانگان تأسیس کند. لذا عدم سازش این جنبش با انگلستان ، موجب دشمنی استعمار با این قیام و نابودی آن شد.
در اهمیت این جنبش بایستی اشاره شود که ضربه این جنبش برای بریتانیا به قدری سخت و ناگوار بود که به نوشتة روزنامه انگلیسی ساندی تلگراف "ملکه ویکتوریا چند روز پس از این واقعه عزادار شد و حتی سالها بعد که سودان مجدداً به تصرف انگلستان درآمد، باز هم تأثر حادثة نخستین به جای خویش باقی بود؛ زیرا پسر قایق ساز، اولین رهبری بود که یک ضربة توأم با پیروزی به امپراطوری بریتانیا وارد کرده بود.(1)
آنچه جنبش مهدی سودانی را به شاخصی در جنبشهای اسلامی تبدیل کرده عدم اتکاء به حکام مستبد منطقه ای و مبارزه تمام قد با استعمار به خصوص انگلستان بوده است.
جنبش اخوان المسلمین
جنبش اخوان المسلمین بدون تردید از مهم ترین و نیرومندترین جنبشها و حرکتهای اسلامی سیاسی در تاریخ معاصر جهان است. این جنبش در سال ۱۹۲۸ م. در اسماعیلیه مصر به رهبری شیخ حسن البنا(2) تاسیس شد، اما به مرور گسترش پیدا کرد و به بسیاری از کشورهای عربی تسری یافت.
بسیاریها سید قطب اندیشمند اسلامی، محمد الغزالی مبلغ اسلامی، سید جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده را بنیانگذاران فکری این جنبش میدانند که در پاسخ به انحطاط داخلی مسلمانان و سلطه بیگانگان بر کشورهای اسلامی پدید آمد. این جنبش با ویژگی اسلامی و ضد استکباری خود از جمله جنبشهایی است که تا به حال در مقابل آرمانهای خود سر سازش فرود نیاورده است.
اما استثنائاتی نیز وجود دارد که جنبش اخوان المسلمین به دلیل فراملیتی بودن و وسعت جغرافیایی گسترده خود در برخی کشورها تحت تاثیر حکام و استعمار گران قرار گرفته و در مقطعی به ابزاری برای ضربه به اسلام تبدیل شده است. با این حال با توجه به رهبری شخصیتهای بزرگی که این جنبش اسلامی را راه اندازی کردند و روح استکبار ستیزی این جنبش دارای اهمیت بسیار است. لذا مشاهده میشود که اکثر رهبران این گروه بخصوص افرادی که موضع گیری مستقلی از دولتهای خود و قدرتهای بزرگ دارند تحت فشارهای سیاسی سنگینی قرار گرفته و بعضا به عنوان افراد تروریست در کشورهای غربی معرفی میشوند. این مسئله به خصوص در رابطه با فلسطین و حمایت از آرمان این ملت به عینه دیده میشود.
جنبش حزب الله لبنان
جنبش حزب الله لبنان در سال ۱۹۸۲ میلادی، یعنی حدود سه سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاسیس شد. شاید بتوان گفت که این جنبش اکنون مشهورترین و تاثیرگذارترین گروه اسلامی و ضد استکباری در جهان اسلام است که توانسته است با فعالیتها و اقدامات خود به این مهم دست یابد. اما آنچه این جنبش و این گروه را به شاخص این نوشتار بدل کرده مبارزه بی امان با استکبار و استعمار و نماینده آنها در منطقه(رژیم صهیونیستی) و عدم وابستگی به حکام وابسته و مستبد جهان عرب است.
در رابطه با استکبار ستیزی این جنبش سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان، رژیم صهیونیستی را خط مقدم قدرتهای استکباری و استعماری جهان برای هدف قرار دادن منطقه ما به شمار میآید و در رابطه اسلام خود را ادامه دهنده راه بزرگان اسلام از جمله امام حسین(ع) میداند. با شاخصهای فوق است که جنبش حزب الله لبنان مورد غصب کشورهای غربی و استعماری قرار گرفته و به لیست تحریمیو ترویستی آنها وارد شده است.
جنبش انصار الله یمن
خاستگاه جنبش انصارالله در یمن بوده و پایگاه عمده ای در میان مسلمانان زیدی دارد. اعضای جنبش انصارالله که به حوثیها معروف هستند بخش قابل توجهی از ساکنان یمن، به ویژه استان صعده را تشکیل میدهند که طی دهههای اخیر با شعار مبارزه بااستکبار جهانی (آمریکا و اسرائیل)، مقاومت و صلابتی مثال زدنی در پافشاری بر تفکرات و مواضع خویش به تصویر کشیده اند.
رد حمایت حکام فاسد محلی و منطقه ای و مبارزه با متخاصمین محلی از جمله عربستان و... از دیگر ویژگی این گروه بر مبنای مفروض نوشتار است. لذا بلافاصله بعد از قدرت گیری و استقبال مردم از این گروه، توطئه حکام فاسد منطقه به رهبری عربستان بر علیه این گروه شروع شد و در حال حاضر یورش ده ماههای بر علیه این جنبش و مردم یمن در جریان است.
در جمعبندی مطالب فوق باید گفت جنبش انصارلله نشات گرفته شده از گفتمان انقلاب اسلامی است و در حقیقت قیامیاست علیه فساد سیاسی و اقتصادی داخلی و توسعهطلبی خارجی که توانسته در قلب حوزه امنیتی تعریف شده عربستان سعودی فعالیت کند و حمایت اکثریت مردم یمن را به دست آورد. در حالی که دشمنان آنها برای مبارزه با این گروه، آنها را تروریسم، شورشی یا بنیادگرا خطاب میکنند.
جنبشهای اسلامی تحت حمایت استعمار
همزمان با شروع استعمار و شروع مداخلات غرب در جهان اسلام تبلیغات مسیحی کاتولیکها و پروتستانها در این مناطق و در خود کشورهای غربی شدت یافته است. لذا بسیاری از مورخین شکل گیری جنبشهای افراطی فعلی و یا به عبارتی سلف داعش در منطقه را (همان سلفیها و وهابیها)، واکنشی به تحرکات افراطیون مسیحی در جهان اسلام میدانند که ضرورت بازگشت به ایمان و کتب مقدس را تبلیغ میکردند.
جنبش وهابیت (سلفی)
سلفی به گروههایی اطلاق میشود که به دین اسلام تمسک جسته و خود را پیرو سلف صالح میدانند و در عمل و اعتقادات خود از پیامبر اسلام، صحابه و تابعین تبعیت میکنند. اما این ویژگی همه جنبشهای اسلامی بوده و همه در تلاش به تبعیت از اسلام ناب هستند. از این نگاه بنیانگذاری سلفیگری تاریخی طولانی دارد و در تاریخ معاصر به سید جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده در اوایل قرن بیستم نسبت داده میشود.
جنبش وهابی نیز در تلاش است خود را جنبش سلفی نشان دهد. در حالی که آنها خودشان را سلفی میدانند، اما وهابیت نامیاست که شیعیان و اهل سنت بر این فرقه نهاده اند.(3) لذا با وجود سابقه تاریخی این جنبش و نقشی که این جنبش در دوره معاصر و تحولات فعلی ایفا کرده در زمره جنبشهای تحت حمایت استعمار طبقه بندی شده است.
قوت گیری این جنبش در تاریخ معاصر به محمدبن عبدالوهاب نجدی تمیمیدر سال( 1115 ه ./ 1703 م.) در نجد عربستان نسبت داده میشود.
با وجود آنکه اندیشههای محمد عبد الوهاب در منطقه ای بسیار سخت از نظر زندگی یعنی در صحرای عربستان رشد و نمو کرد بسیاری از کشورهای همجوار از جمله کویت و یمن در اوایل دهه بیستم از قرن بیستم حاضر نشدند زیر لوای این اندیشهها قرار گیرند، اما اکنون به طبع حمایت مالی گسترش فوق العاده ای یافته و این مسئله نیز تحت تاثیر اقدامات عبد الله عزام یکی از معروفترین نیروهای شبه نظامیعرب در افغانستان علیه ارتش اشغالگر شوروی و ابداعات او بوده است.
با وجود این، اهمیت روانی تجاوز شوروی در افغانستان، اقدامات ناسیونالیستی جمال عبدالناصر در مخالفت با عربستانو به طبع آن رویارویی و رقابت الازهر مصر و مذهب شافعی در مقابل روحانیون عربستان از دلایل اصلی اوج گیری این جنبش بوده است.
همکاری کامل اعضای این جنبش با آمریکا در افغانستان برای مقابله با شوروی استکبار ستیزی این گروه اسلام گرا اما دولتی، را کاملا تبلیغاتی کرده است. چرا که اکثر شخصیتها و گروههای وهابی تحت حمایت مستقیم و غیر مستقیم دولتهای غربی قرار دارند.(4)
اما اهمیت جنبش در حمایت از جریان تروریسم فعلی خاورمیانه است؛ مسئله ای که به صورت نظام مندی در راستای حمایت از افراطی گری طراحی شده و با تخریب اسلام به عاملی برای ضربه اسلام بدل شده است. لذا داعش امروز را بایستی نسخه به روز وهابی در منطقه نامید.
در این راستا به اذعان یکی از نویسندگان عربستانی، وهابی بودن داعش، نیازی به تأیید مشایخ و علما ندارد، با گشودن هر کدام از کتابهای اعتقادی وهابیون برنامه کار داعش را به طور مفصل و مستدل مشاهده خواهید کرد.(5)
جنبش سنوسی در لیبی
نام سنوسی برای این جنبش از نام موسس آن سید محمد بن علی سنوسی گرفته شده است. محمد سنوسی روحانی مسلمانی بود که در قرن نوزدهم رسالت دینی خود را پالایش دین اسلام از باورهای نادرست و زنده کردن اصول و بنیان های دینی اسلام میدانست. اما تاکید بر بازگشت به اصول اولیه دینی و حذف عقاید غلط دینی مسلمانان در اندیشه محمد سنوسی شباهت بسیاری با محمدبن عبدالوهاب سعودی دارد.
محمد سنوسی در مکه به تحصیل دینی پرداخت و در آنجا با تشکیل گروههایی از مسلمانان داوطلب به عنوان هسته مرکزی آموزشهای دینی و با نام زاویه، تلاش کرد تا با فرستادن این گروه ها در میان قبایل مسلمان، و فراخواندن آنان به برادری اسلامی، به آموزش دینی قبایل بدوی بپردازد.
شعار این جنبش در الجزایر و لیبی٬ مبارزه با استعمار فرانسه بود، اما به مرور به جای مبارزه با استعمار، منازعه فرقهای و کشتارهای درون اسلامی در دستور کار آنها قرار گرفت. لذا در نهایت جنبش سنوسی نیز راه جنبش وهابیت را در پیش گرفت و هر دو جنبش بر خلاف شعارهای اولیه در نهایت به تشکیل رژیم رسیدند و سرانجام در خدمت منافع غرب قرار گرفتند.(6)
جنبش شاه ولی الله در هند
شاه ولی اللّه ، از رهبران شبه قاره هند بود که جنبش اصلاحی خود را در قرن هجدهم و بین سالهای 1703 ـ 1762 میلادی (1176 ـ 1115) شروع کرد. تشابه نظریات شاه ولی الله با محمد بن عبدالوهاب و نظریه پردازان وهابی از این لحاظ اهمیت دارد که هردو شخص همزمان در مدینه تحصیل کرده و اساتید یکسانی داشته اند. همین شباهت شعارها و دیدگاههای شاه ولی الله و ابن عبدالوهاب سبب شده بسیاری جنبش شاه ولی الله و فرزندانش و سید احمد بارلی و حرکتهای دیگر پیرو آنها در هند را متاثر از جنبش وهابیون بدانند.
لازم به ذکر است که هم ابن عبدالوهاب و هم شاه ولی الله اقدامات خود را در واکنش به مسائل داخلی جوامع اسلامی شروع کردند و با تفکر و تمدن جدید غربی و سیاست و استعمار غربیان و مساله غرب برخورد مخالف سختی نداشتند. در حالی که موضع خصمانه شاه ولی الله نسبت به شیعیان با دیدگاههای بنیاد گرایانه کاملا شبیه وهابیون بود.
جنبشهای ابداعی استعمار
همانطور که اشاره شد عمده جریانها و جنبشهای اسلامی در واکنش به اوضاع نابسامان جوامع اسلامی شکل گرفتند. اما استعمار و به خصوص انگلستان نیز در فرقه سازی و آیینهای ساختگی علیه جریانهای اصیل نقش ویژه ای داشتند. چراکه جریانهایی مانند بابیت و بهائیت مستقیما توسط استعمار غربی به خصوص روسیه و انگلیس ایجاد شد و به عاملی برای ضربه جنبشهای اصلی و واقعی مورد بهره برداری قرار گرفتند.
حمایت دولتهای استعماری از فرق ظاله بهائیت و فرقه بابیه و بسیاری از فرقههای مقدم بر این فرق، از جمله بر کشورهای انگلستان و روسیه امری بدیهی است و حتی برخی منتقدین تاسیس بابی گری و بهایی گری را چه در عقاید و چه درعمل ساخته و پرداخته روسیه و انگلستان میدانند.
این دیدگاه بر اساس کتابی موسوم به «خاطرات کینیاز دالگورگی جاسوس روس در ایران» استوار است که در سالهای آغازین ۱۳۰۰ شمسی در تهران منتشر شد و برخی بهائیان سابق نیز آنرا تایید کردند.
اما گروهی نیز عقاید بابیه و بهائیت را ادامه دیدگاههای شیخیه بر بستر اجتماعی ایران در دوران قاجار میدانند، اما هیچ گروهی حمایت دولتهای استعماری از جمله روسیه و انگلستان در ادامه حیات بابیه و بهائیه را رد نکرده اند.
دلیل این امر نیز وجود اسناد غیر قابل انکار روابط گرم بهائیان با استعمار و حتی اعطای القاب متعدد از سوی استعمارگران به این جنبشها میباشد. همه اینها در حالی است که گروه متاخر دو فرقه ظاله بابیه و بهائیه، یعنی فرقه شیخیه نیز وابستگی غیر قابل انگاری به دولتهای استعماری داشته است.(7) حال اینکه نسخه به روز این فرق امروز عرفانهای نوظهور و مورد حمایت غرب است.
نویسنده: محمد راد
پی نوشت:
1 - http://daneshnameh.irdc.ir/?p=757
2 - شیخ حسن بن احمد بن عبدالرحمن البنا(۱۳۲۴-۱۳۶۸ ه.ق/۱۹۰۰-۱۹۴۸ م.)
3 - جریان سلفی گری را در قرن چهارم هجری (323 ه . ق) گروهی از اهل حدیث به وجود آوردند. آنان، خود را «سلفیه» نامیدند، به این اعتبار که خودشان را پیرو سلف صالح میشمردند و در رفتارها و باورهایشان، خود را تابع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اصحاب و تابعین میدانستند. اما ابن تیمیه از شخصیتهای قرن هشتم هجری نقش ویژه ای در عقاید این گروه دارد.
4 - سید احمد موثقی، جنبشهای اسلامی معاصر، سازمان سمت، تهران 1374، صفحه 112
5 - http://fa.alalam.ir/news/1624932
6 - http://revolution.pchi.ir/show.php?page=contents&id=7451
7 - آسف حسین، مترجم احمد موثقی ، جهان اسلام از منظرهای سیاسی مختلف ، موسسه مطالعات اندیشه سازان نور، 1387
ترور دردناک دبیر کل سازمان ملل[داگ هامر شولد] هر چند در هاله ای از ابهام باقی ماند اما سایر دبیران کل سازمان ملل از پیام ترور داگ هامر شولد رمز گشائی کردند.
پایگاه تاریخ تطبیقی؛ در یک بامداد تابستان سال 1961" ایسار هرئیل" رئیس وقت موساد رژیم صهیونیستی، عناصرزیر مجموعه خود را برای شرکت دریک نشست فوق العاده در زیر زمین ساختمان موساد در شمال شرق تل آویو دعوت کرد. جلسه مقامات موساد به بررسی و تحلیل شخصیت "داگ هامر شولد" دبیر کل وقت سازمان ملل اختصاص داشت زیرا مواضع سیاسی هامر شولد، آنتی سیمیتیزم"ضد یهودی" تشخیص داده شد.
داگ هامر شولد در سال 1905 در یک خانواده آریستوکرات وریشه دار سوئدی متولد شده و در سال 1953 به عنوان دبیر کل سازمان ملل انتخاب شد. انتقاد هامر شولد از آمریکا به خاطر وتوی قطعنامه های ضد اسرائیلی و مخالفت رژیم صهیونیستی با حق تعیین سرنوشت ملت فلسطین محبوبیت زیادی برای وی در سطح کشورهای جهان سوم جلب کرد.
در این نشست رئیس موساد پس از ارائه پیشینه ای از فعالیت ضد یهودی پدر داگ هامر شولد که دردوره ای نخست وزیر سوئد بود ترور دبیر کل سازمان ملل را در دستور کار قرار داد . مقامات موساد به این جمع بندی رسیدند که داگ هامر شولد گرایش محسوسی به مردم فلسطین دارد و ادامه فعالیت وی در پست دبیر کلی سازمان ملل خطر بالقوه ای برای اسرائیل تلقی می شود.
حکم ترور داگ هامر شولد برای تایید وامضاء در اختیار دیوید بن گوریون نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی قرار گرفت. در قوانین داخلی موساد معمولا پس از تصمیم گیری در باره ترور یک شخصیت ضد یهودی و تعیین تیم ترور، حکم صادره برای تایید و امضاء در اختیار نخست وزیر رژیم اسرائیل قرار می گیرد.
انجام عملیات ترور دبیر کل سازمان ملل به یک تیم زبده موساد واگذار شد و در نهایت این تیم گزینه بمب گذاری در هواپیمای داگ هامر شولد را مناسب تر تشخیص داد. هنگامی که داگ هامرشولد در 18 سپتامبر 1961 برای حل بحران کنگو عازم افریقا بود هواپیمای حامل وی در نزدیکی فرودگاه رودزیای شمالی "زیمبابوه" در هوا منفجر شد وکلیه سرنشینیان آن از جمله هامر شولد جان باختند.
ترور دردناک دبیر کل سازمان ملل[داگ هامر شولد] هر چند در هاله ای از ابهام باقی ماند اما سایر دبیران کل سازمان ملل از پیام ترور داگ هامر شولد رمز گشائی کردند. پیام اسرائیل و لابی صهیونیستی به دبیران کل بعدی سازمان ملل این بود: هرگزبه خطوط قرمز اسرائیل نزدیک نشوید و برای ملت فلسطین جان خود را به خطر نیاندازید!.
زمانی که دولت وقت سوئد قصد داشت تا در باره انفجار هواپیمای حامل داگ هاکر شولد تحقیق کند پیام های تهدید آمیزی از سوی امریکا دریافت کرد. اسرائیل معمولا حساسیت فوق العاده ای نسبت به شخصیت های ضد یهودی کشور سوئد دارد ودر فوریه سال 1986 اولاف پالمه نخست وزیر وقت سوئد نیز به دلیل داشتن مواضع ضد یهودی توسط موساد ترور شد. حضورقدرتمندانه لابی صهیونیستی در جنبه های سیاسی واقتصادی واجتماعی امریکا موجب شده تا نهادهای بین المللی بدون در نظر گرفتن منافع رژیم صهیونیستی نتوانند خارج از اراده این لابی تصمیمی اتخاذ کنند.
لابی صهیونیستی که یکی از قدیمی ترین سازمان های یهودی در امریکا تلقی می شود حتی در انتخاب رئیس جمهوری واعضاء کنگره آمریکا دخالت دارد. این لابی از جمعیت وحدت یهودیان،شورای روابط امریکا ویهود، جمعیت کمیته امور عمومی آمریکا واسرائیل" ایپک" وسازمان یهودیان آمریکا تشکیل شده است.
برآیند گزارش ها نشان میدهد که یهودیان مقیم امریکا بیش از 1800 میلیارد دلار از سهام وال استریت آمریکا را در اختیار دارند که این امر از نفوذ فوق العاده اقتصادی یهودیان آمریکا حکایت دارد. بیشترین سهام کارخانجات اسلحه سازی، صنایع سنگین امریکا مانند بوئینگ و بانک های مهم ونیز رسانه های دیداری ومکتوب متعلق به یهودیان امریکا است .هررئیس جمهوری چه از حزب دموکرات وچه از حزب جمهوریخواه قبل ازنامزدی رسمی معمولا سیاست های خارجی خود در باره رژیم اسرائیل را به لابی صهیونیستی تسلیم می کند. به همین دلیل انتخاب دبیر کل سازمان ملل که هر 5 سال یک بارصورت می گیرد بدون مشورت با لابی صهیونیستی امکان پذیر نیست.
شورای امنیت که از 15 عضو دائم و موقت تشکیل می شود تابعی از اراده آمریکا و لابی صهیونیستی است و نمی توانند در خصوص وضعیت مربوط به اراضی اشغالی تصمیم سرنوشت سازی اتخاذ کنند.
از سال 1948 تا کنون حدود 85 قطعنامه مربوط به اراضی اشغالی توسط آمریکا وتو شده ولذا اسرائیل به خوبی می داند که شورای امنیت نمی تواند بدون رضایت امریکا ولابی صهیوینستی اقدامی به سود ملت فلسطین انجام دهد. از سال 1945 که شورای امنیت به صورت فعلی خود شکل گرفت 5 قدرت اتمی و پیروز جنگ دوم جهانی از جمله آمریکا، انگلیس، فرنسه، روسیه و چین با بر خورداری از حق وتو بر مقدرات جهان سیطره پیدا کردند. همچنین نهادهای زیر مجموعه سازمان ملل از جمله آژانس بین المللی انرژی هسته ای، سازمان اونروا، دادگاه لاهه، یونسکو، شورای حقوق بشر، کمیته خلع سلاح کشتار جمعی تحت تسلط این 5 قدرت بویژه آمریکا قرار گرفتند. هر یک از این نهادها بدون در نظر گرفتن منافع امریکا وسایر قدرت های دارای حق وتو قادر به اتخاذ تصمیمات مستقل نیستند.
از سال 2001 تا کنون که حادثه 11 سپتامبر رخداد، نقش شورای امنیت سازمان ملل در اتخاذ مواضع کلان جهانی به سود کشورهای مستقل بشدت تضعیف شد. از آنجائی که انتخاب دبیر کل سازمان ملل با اجماع مجمع عمومی وموافقت 5 کشور دارای حق وتو صورت می گیرد لذا امریکا در گزینش نهائی دبیرکل نقشی فرا دستی دارد.
هر دبیرکلی که منافع امریکا و رژیم صهیونیستی را مورد توجه قرار ندهد قطعا با مشکلاتی جدی مواجه می شود و امریکا اجازه نخواهد داد برای دوره دوم انتخاب شود. نمونه ان مخالفت امریکا با انتخاب مجدد پطرس غالی دبیر کل سابق سازمان ملل برای دور دوم بود. در سال 1995 زمانی که رژیم صهیونیستی منطقه قانا درجنوب لبنانت را بمباران کرد و یکصد کودک لبنانی را به شهادت رساند پطرس غالی هیاتی را مامور بر رسی کشتار کودکان جنوب لبنان کرد.
پطرس غالی یک مسیحی قبطی اهل مصر است که سال های زیادی در دستگاه دیپلماسی مصر سمت وزیر مشاور در امور خارجی را به عهده داشت. وی پس از پایان دوره 10 ساله خاویر پرز دوکویار به عنوان دبیرکل سازمان ملل انتخاب شد اما بر خلاف سایر دبیران کل موضعی غیر همسوبا سیاست های اسرائیل داشت.
پطرس غالی در سال 1995 زمانی که گزارش تکاندهنده کشتار کودکان قانا توسط هواپیماهای رژیم صهیونیستی را دریافت کرد بشدت تحت تاثیر قرار گرفت. اما قبل از انتشاراین گزارش، خانم مادلین اولبرایت نماینده وقت امریکا در سازمان ملل ووزیر خارجه آمریکا دردوران بیل کلینتون در گفتگوئی با غالی وی را تهدید کرد که اگر گزارش بمباران روستای قانا را منتشر کند، امریکا اجازه نخواهد داد وی برای بار دوم به عنوان دبیر کل سازمان ملل انتخاب شود.
اما پطرس غالی بدون توجه به تهدیدات وزیر خارجه وقت امریکا این گزارش را منتشر کرد و نیتجه آن شد که پطرس غالی تنها دبیر کلی بود که فقط یک دوره 5 ساله به عنوان دبیرکل سازمان ملل شد. از سوی دیگر معرفی نمایندگان 1922 کشور عضو سازمان ملل به این نهاد نیز تابع ضوابط خاصی است و آمریکا معمولا به هرنماینده ای که دارای سابقه ضد امریکائی باشد ویزای ورود به خاک آمریکا را نمی دهد. لذا به نظر می رسد جایگاه وشان سازمان ملل به عنوان بالاترین نهاد بین المللی به دلیل نفوذ غیر قابل توجیه امریکا ولابی صهیونیستی بشدت تنزل کرده است.
از این رو سازمان ملل برای حفظ جایگاه قانونی و بین المللی خود به عنوان حافظ صلح جهانی باید در ترکیب فعلی خود بویژه نهاد شورای امنیت تغییراتی ایجاد کند. این تغییرات باید بر اساس ساختار جغرافیائی و تحولات جهانی صورت گیرد و حق وتو از 55 قدرت جهان گرفته شود وتصمیم گیری نهائی وصدور قطعنامه هابه مجمع عمومی سازمان ملل واگذار شود.
نویسنده: حسن هانی زاده
حقانیت حاکمیت ایران و ملت ایران بر جزیره بحرین آنقدر مسلم و بدیهی بود که انگلستان بعد از حدود دو قرن اشغال این منطقه در نهایت امر از ایران و شاه ایران برای توجیه اقدام خود بهره برد و با یک بازی سیاسی در نهایت اشغال بحرین را با عقب نشینی و ضعف سیاسی ایران رقم زد.
پایگاه تاریخ تطبیقی؛ سالروز اعلام جدایی بحرین، پایان حاکمیت چند قرنی ایران بر بحرین، از جمله فجایع تاریخ معاصر ایران است که با بازیگری استعمار بریتانیا و صحنه گردانی آنها رخ داد و رده خیانتها و خباثتهای آنها در حق ملت ایران قرار گرفت. پیرامون نقش استعماری و استثماری انگلستان در جهان و علی الخصوص ایران، به هر میزان سخن گفته شود کم و ناچیز است، چرا که ماجرای خباثت انگلیسیها در رابطه با ایران و منافع ایرانی قصه دیگری است. در رابطه با جدایی بحرین به عنوان موضوع این نوشتار، انگلستان نقشی ویژه داشت و برنامهها و منافع استعماری این کشور بر این قسمت از خاک ایران با بهره کشی از نفت و سایر منابع بحرین و در نهایت امر، امروزه با تاسیس پایگاه نظامیاین کشور در بحرین، نشان از عمق استراتژی و سیاستهای استعماری آنها دارد.
از لحاظ تاریخی نه تنها عمده جزایر خلیج فارس متعلق به ایران بوده، بلکه بسیاری از بخشهای جنوبی خلیج فارس نیز جزء خاک ایران بودند، طوری که در برخی از برههها، خلیج فارس به عنوان یک دریای داخلی برای ایران محسوب میشد. اما در سدههای اخیر به دلیل حضور نیروهای استعمارگر اروپایی و ضعف داخلی ایران، خلیج فارس در تسخیر کشورهای استعمارگر قرار گرفت و به مرور بخشهایی از کشورمان عملاً از دسترس مستقیم دولت مرکزی و حکام وقت خارج شد. این امر به خصوص در نقاط دریایی و جزایر خلیج فارس مشهود بوده و امروزه ریشه بسیاری از اختلافات شده و بهانه لازم برای دخالت برخی کشورها را فراهم آورده است. ضعف قدرت دریایی ایران در دوره قدرت نمایی نیروهای استعمارگر، عاملی اساسی برای دخالت این کشورها در قلمرو ایران محسوب میشد و همین ضعف که عمدتاً به سبب حضور و دخالتهای خود آنها به وجود آمده بود، با عناوینی مانند مبارزه با دزدان دریایی و لزوم حمایت از شیخ نشینهای تحت الحمایه توجیه میشد.
بحرین از هزاران سال قبل جزو خاک ایران بوده و تاریخ و منابع تاریخی گواه محکمیبراین ادعا است. حقانیت حاکمیت ایران و ملت ایران بر جزیره بحرین آنقدر مسلم و بدیهی بود که انگلستان بعد از حدود دو قرن اشغال این منطقه در نهایت امر از ایران و شاه ایران برای توجیه اقدام خود بهره برد و با یک بازی سیاسی در نهایت اشغال بحرین را با عقب نشینی و ضعف سیاسی ایران رقم زد.
لذا بعد از موافقت ایران به عنوان کشور دارای حق حاکمیت بر بحرین و تحت فشار بازیهای بریتانیا، ایران حاضر بر چشم پوشی از حق قانونی و تاریخی خود شد و در نهایت امر نیز، به طبع توافقات پشت پرده صورت گرفته، فاجعه جدایی بحرین از ایران رقم خورد. فرستاده سازمان ملل متحد نیز، پس از گفتگو با سران قبایل و افراد متنفذ بحرین، گزارش خود مبنی بر تمایل مردم بحرین به جدایی را به مجمع عمومیو شورای امنیت سازمان ملل عرضه کرد. شورای امنیت نیز با صدور قطعنامهای در 22 اردیبهشت 1349 جدایی بحرین را خواستار شدند.
در این میان نمایندگان مجلس شورای ملی پس از استماع گزارش نمایندگان سازمان ملل، به جدا شدن بحرین از ایران رای دادند. بنابراین این جزیره نفت خیز و مهم از ایران جدا شد و در این روز حاکمیت چند صد ساله ایران بر این نقطه پایان پذیرفت. سرانجام در 23 مرداد 1350، شیخ نشین بحرین جدایی خود را اعلام کرد و ایران به سرعت این جدایی را به رسمیت شناخت(1) اما همین مسئله که برای جدایی بحرین به سراغ ایران آمدند و حمایت ضمنی ایران را گرفتند، خود گواه محکمیدیگری بر حقانیت حاکمیت تاریخی کشورمان محسوب میشود. حاکمیتی که ورود، حضور و نقشههای استعماری کشورهای غربی با وجود چندین قرن نتوانسته بود در مقابل آن کاری از پیش ببرد.
مرور حضور استعمارگران در منطقه نیز حاوی نکات بسیار مهمیاست. در اوایل قرن شانزده میلادی با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس(در سال 1506) ، بسیاری از نقاط استراتژیک منطقه و از جمله جزیره هرمز و مجمعالجزایر بحرین نیز(در سال 1521) به تصرف و اشغال آنها در آمد. پس از گذشت حدود یک قرن از اشغال پرتغالیها، شاهعباس کبیر در سال 1602 با لشکرکشی به بحرین آنجا را از تصرف اشغالگران خارجی آزاد کرد و مجددا به ایران ملحق کرد.
پس از آن، مجمع الجزایر بحرین مدت180 سال مانند گذشته در اختیار و تحت نظر کامل حکومت ایران بود.[2] تا اینکه انگلیسیها به منطقه وارد شده و به قدرت برتر منطقه بدل شدند. در دوره قاجاریه، انگلستان با اهداف استعماری در منطقه خلیجفارس و به بهانة برقراری امنیت و با استفاده از ضعف حکومت مرکزی ایران قراردادهایی با شیوخ بحرین منعقد کرد و بعدها نیز مدعی شد با این قرار دادها بحرین از حاکمیت ایران خارج و تحتالحمایة انگلیس شده است. اما مسئله اساسی که رخ داد، با حضور بریتانیا به مدت تقریبی یک و نیم قرن این بخش از سرزمین ایران از حیطه مستقیم حاکمیتی ایران خارج شد.
همانطور که اشاره شد اقدامات انگلیسیها با شعارها و تبلیغات ویژه ای توجیه میشد. در این رابطه سر آرنولد ویلسون میگوید: « مدت یک قرن است که ما انگلیسیها خلیج فارس را به زور اسلحه و شمشیر مبدل به منطقه ای آرام کردهایم و هیچ یک از عملیات ما در نقاط دیگر جهان، مثل اقداماتی که در خلیج فارس کردهایم، رضایت بخش نبوده. نابودی دزدان دریایی، منع برده فروشی، نابودی قلاع دزدان، آشتی دادن شیوخ، تحت الحمایه کردن بحرین، ایجاد رابطه با کویت، مساحی و نقشه برداری خلیج فارس...»(3)
در صورتی که اهداف واقعی انگلیسیها داستان دیگری است و در اسناد خود آنها به خوبی روشن شده است. لرد پالمرستون میگوید:« ما وظیفه داریم خلیج فارس را زیر سلطه نیروی دریای خود درآوریم، به طوری که هیچ قدرتی نتواند با ما به رقابت برخیزد، در این راه باید روشی اتخاذ کنیم که از لحاظ ملی گران نباشد...»
این مسئله در بحرین بسیار روشن دیده میشود. از 1197 ق/ 1783م احمد بن محمد، از خاندان آل خلیفه و از تیرة عتوبی در نجد عربستان، با استفاده از درگیریهای داخلی در ایران میان خاندان زند و آغامحمدخان قاجار، وارد بحرین شد. در این زمان انگلستان نیز با از میدان به در بردن رقبای اروپایی خود در منطقه خلیجفارس به موقعیت مطلوبتری دست یافته بود. از این دوره به بعد، تداوم گرفتاری حاکمان قاجار در برخورد با مدعیان تاج و تخت و جنگهای فرسایشی با روسیه از یک سو و فقدان نیروی دریایی از سوی دیگر باعث شد انگلیسیها از شیوخ قبایل عرب ساکن در سواحل جنوبی خلیجفارس برای تحکیم نفوذ و سلطه استعماری خود در خلیجفارس استفاده کنند.
از آنجا که حکومت قاجار ضعیف و ناکارآمد بود، انگلیسیها با اغتنام فرصت در سال 1820 قراردادی با شیخ سلمان بن احمد آل خلیفه بستند، به دنبال آن نیز قراردادهایی در 1829 م/ 12444ق و 1880 م/ 1297 ق با شیخ عیسی بسته شد که بدون اجازة آنها بحرین با هیچ دولتی قرارداد نبندد و به هیچ کشوری حق تأسیس نمایندگی سیاسی ندهد. با این حال بحرین، رسماً از ایران جدا نشده بود و دولت ایران، بحرین را بخشی از خاک خود و شیوخ آلخلیفه را نیز کارگزاران خود میشناخت؛ و این امر مورد اذعان و اعتراف آلخلیفه و نیز دولت انگلستان بود.
قیمومیت انگلستان بر بحرین
در 31 مه 1861 قراردادی بین شیخ محمد بن خلیفه(شیخ بحرین) و فیلیکس جونز نماینده سیاسی انگلستان بسته شد که به موجب آن مجمع الجزایر بحرین رسماً تحت الحمایه انگلیس شد. دولت انگلیس در برابر اعتراض ایران به مفاد این قراداد حضور دزدان دریایی و برقراری امنیت در خلیج فارس را بهانه کرد و بر تسلط خود بر منطقه ادامه داد.
در سال 1906 . م انگلیس ضمن عقد پیمانی با حاکم بحرین ، این کشور را به قیمومیت خود در آورد . ایران پس از عضویت در جامعه ملل در سال 1927 . م / 1306 .ش ادعای مالکیت خود بر بحرین را مجدداً مطرح کرد . برخی از پژوهشگران « انعقاد قرارداد جده » بین انگلیس و امیر حجاز را دلیل این ادعای ایران دانسته اند، چرا که طبق این قرارداد ابن سعود پذیرفت که بحرین تحت الحمایه انگلیس باشد و اقدام ایران در واقع اعتراضی به این موضوع بود .
ایران قرارداد مذکور را مغایر با حق حاکمیت خود بر بحرین و تمامیّت ارضی خود ، میدانست . در اعتراض به این قرارداد و در همین سال دولت ایران یادداشت شدید الحنی را توسط وزیر امور خارجه برای رابرت کلایو(وزیر مختار انگلیس ) در تهران ارسال کرد و بر حاکمیّت مطلق ایران بر بحرین تأکید کرد و ضمن آن رونوشتی از این اعتراض برای جامعه ی ملل فرستاده شد . امّا وزیر امور خارجه انگلیس یکسال بعد در طی یادداشتی به جامعه ملل اعتراض ایران را بی اساس دانست و عنوان کرد بحرین کشور مستقلی است که مشترکات جغرافیایی و نژادی با ایران ندارد.
در دوران رضا شاه نیز ایران همچنان مدعی حاکمیت بحرین بود. در 1927دولت انگلستان قراردادی با عربستان سعودی درباره بحرین امضا کرد. دولت ایران بلافاصله نسبت به آن معاهده به طور رسمیاعتراض کرد و از آن بهعنوان «تجاوز به تمامیت ارضی ایران» به جامعه ملل شکایت کرد. این دادخواهی ایران، توسط مخبرالسلطنه به عنوان نخستوزیر، در صفحه 605 «روزنامه جامعه ملل» مورخ ماه مه 1928 به چاپ رسید، اما به علت ضعف جامعه ملل و سپس شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین در اوت 1941 این اعتراض ایران راه به جایی نبرد.[4]
در سال 1967 . م / 1346 . ش که انگلیس در نظر داشت به دولتهای خلیج فارس استقلال بدهد، مسأله بحرین ، مجدداَ در صدر مسائل سیاسی قرار گرفت .علاوه براین در ژانویه 1968 ،پس از اینکه انگلستان اعلام کردکه نیروهایش را تا پایان سال 1971 از شرق سوئز خارج خواهد کرد، دولت ایران از این تصمیم استقبال کرد و اعلام کرد که از حق حاکمیت خود بر بحرین منصرف نشده است. سپس، با طراحی و هدایت انگلستان قرار شد فدراسیونی متشکل از نه شیخ نشین جنوب خلیج فارس و از جمله بحرین در قالب یک کشور واحد پس از خروج نیروهای انگلیسی از منطقه تشکیل شود. با این بهانه، ایران با نقشه انگلستان وارد مصالحه ای شد که در نهایت امر به تجزیه بحرین منجر شد در حالی که حق حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه نیز با خدعههای بریتانیا همچنان مسئله ساز باقی ماند!!!
اما مسئله تجزیه بحرین از ایران بایستی در کنار پروسه تجزیه کشورهای منطقه مورد تحلیل قرار گیرد. نقشه ای که بسیار قبل از حادث شدن مسئله بحرین و با ورود استعمارگران به منطقه در دستور کار آنها قرار گرفته بود. لذا با همین سیاست بسیاری از نقاط ایران و سرزمینهایی که هزاران سال متوالی متعلق به ایران بود با دلایل متعدد و بازی سازیهای مداوم از خاک کشور جدا شد.
اما با اینکه تجزیه ایران و کشورهای منطقه، فراز و نشیب فراوانی داشته ولی هر اندازه وابستگی و وادادگی به کشورهای استعماری بیشتر میشد، پروسه تجزیه ایران توسط استعمارگران نیز سرعت میگرفت. در این رابطه تجزیه بحرین و بهانه تراشی برای جزایر سه گانه ایرانی درست زمانی رخ داد که ایران وابستگی بسیار شدیدی به کشورهای استعماگر داشت. اما همین امر نیز تغییری در سیاستهای آنها ایجاد نکرد. در نهایت امر نیز دولت ایران تنها یک ساعت پس از جدایی بحرین آن را به رسمیت شناخت . یک روز بعد، بحرین و انگلستان یک قرار داد دوستی با هدف "مشورت" در مواقع ضروری با یکدیگر امضا کردند. بدین ترتیب ، مسأله بحرین پس از یک و نیم قرن منازعه و کشمکش با سازش و توافق پنهانی انجام شده بین ایران و قدرتهای غربی بر سر نقش آتی ایران در منطقه خلیج فارس و اعطای امتیاز به ایران درباره یک مسأله دیگر ارضی کشور یعنی جزایر سه گانه به پایان تلخ خود رسید.
نویسنده: حسین مولایی
پی نوشت:
1 - قائم مقامی، جهانگیر. 1341. بحرین و مسائل خلیج فارس، انتشارات کتابخانه طهوری، تهران.
2 - اقبال آشتیانی، عباس، 1348. مطالعاتی در باب بحرین و جزایر و سواحل خلیج فارس، انتشارات اساطیر، تهران.
3 - بازخوانی پرونده جدایی بحرین از ایران، زهرا ابراهیمی، همشهری
4 - جدا شدن بحرین از ایران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی